نظریه راتر و میشل
- روان شو
- نظریه پردازان

نظریه راتر و میشل
نظریههای شناختی-اجتماعی راتر و میشل بیان می کند که فکر و ذهن آدمها روی واکنش آنها به محیط تأثیر میگذارد. برخلاف اسکینر که معتقد بود پاداش و تنبیه فوری باعث شکلگیری رفتار میشود، آنها باور دارند که انتظارات فرد از آینده نقش مهمتری در رفتار دارد. راتر معتقد بود که ترکیبی از تجربیات گذشته، انتظارات از آینده و محیط اطراف باعث شکلگیری رفتار میشود. این دیدگاه با نظر اسکینر فرق داشت که باور داشت تأثیرات محیطی، رفتار را کنترل میکنند. میشل هم مانند راتر و بندورا، بر نقش افکار و باورهای فردی در شکلگیری شخصیت تأکید داشت. او معتقد بود چیزهایی مثل انتظارات، ارزشها، اهداف و معیارهای شخصی در رفتار و شخصیت انسان اثر میگذارند.
زندگی نامه راتر و میشل
- جولیان راتر حدود 108 سال پیش در خانواده ای یهودی در نیویورک به دنیا آمد
- راتر ابتدا به شیمی علاقه داشت اما به دلیل علاقه به روانشناسی و تأثیرپذیری از آدلر و فروید، تغییر مسیر داد
- تمرکز اصلی جولین راتر بر نظریه یادگیری اجتماعی و تأثیر موقعیت بر رفتار انسان بود. او معتقد بود که رفتار افراد نهتنها تحت تأثیر ویژگیهای شخصیتی، بلکه تحت تأثیر موقعیتهای اجتماعی و انتظارات آنها از پیامدهای رفتارشان شکل میگیرد. راتر همچنین مقیاس منبع کنترل را معرفی کرد که نشان میدهد افراد تا چه حد پیامدهای زندگیشان را به عوامل درونی (کنترل شخصی) یا بیرونی (شانس و عوامل خارجی) نسبت میدهند.
- والتر میشل حدود 94 سال پیش در وین متولد شد و کودکی آرامی را در نزدیکی خانه فروید سپری کرد.اما با اشغال اتریش توسط نازیها، خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کردند
- میشل برای ادامه تحصیل به دانشگاه نیویورک رفت، جایی که به روانشناسی و هنر علاقهمند شد. میشل در حین تحصیل به عنوان مددکار اجتماعی کار کرد که باعث شد نسبت به روانکاوی تردید کند
- والتر میشل بیشتر روی نظریه شناختی-اجتماعی تمرکز داشت. او به بررسی تأخیر در ارضای نیازها، نقش موقعیت در رفتار انسان و نقد مفهوم صفات شخصیت پایدار پرداخت. او بیان کرد که موقعیتها در پیشبینی رفتار افراد مهمتر از صفات شخصیتی هستند. همچنین، پژوهشهای او درباره تأخیر ارضا، مانند آزمایش معروف مارشمالو، نقش مهمی در روانشناسی شناختی و اجتماعی داشت.
نظریه راتر

نظریه راتر به زبان ساده
رفتارگرایان معتقد بودند که رفتار انسان فقط نتیجه محرکهای بیرونی و پاسخ به آنهاست، اما راتر باور داشت که عوامل درونی مثل انتظارات و ارزشها هم در شکلگیری رفتار نقش دارند.
راتر در نظریه یادگیری اجتماعیاش میگوید که رفتار انسان نتیجه تعامل بین ویژگیهای شخصی و محیط است. او معتقد بود که ما از تجربیات گذشته یاد میگیریم و بر اساس انتظارات و ارزشهایی که برای نتایج مختلف قائل هستیم، رفتارمان را شکل میدهیم. به عبارت ساده، رفتار ما فقط به محیط یا ویژگیهای درونیمان وابسته نیست، بلکه به این بستگی دارد که چه انتظاری از نتیجه داریم و آن نتیجه چقدر برایمان ارزشمند است. به مثال زیر توجه کنید:
- دانشآموز اول معتقد است که اگر تلاش کند، نمره خوبی میگیرد (انتظار مثبت) و گرفتن نمره بالا برایش خیلی مهم است (ارزش بالا). بنابراین، او با جدیت درس میخواند.
- دانشآموز دوم فکر میکند که حتی اگر زیاد درس بخواند، معلم سختگیر است و نمره خوبی نمیدهد (انتظار منفی)، و در ضمن نمره بالا برایش اهمیت چندانی ندارد (ارزش پایین). پس انگیزهای برای تلاش ندارد و درس نمیخواند.
اینجا میبینیم که رفتار هر دانشآموز نتیجه تعامل بین انتظاراتشان از نتیجه و ارزشی است که برای آن قائل هستند درست همان چیزی که راتر در نظریهاش توضیح میدهد.
پیش بینی رفتار

مفهوم مهم دیگر در نظریه راتر پیش بینی است. ما قادر به پیشبینی رویدادها هستیم و این پیشبینیها روی رفتارمان تأثیر میگذارند. اگر انتظار داشته باشیم که رفتار خاصی ما را به هدفمان نزدیک میکند، احتمال بیشتری دارد که آن رفتار را انجام دهیم.
برای پیشبینی رفتار، راتر چهار عامل اصلی معرفی میکند:
1.پتانسیل رفتار: احتمال انجام یک رفتار خاص در یک موقعیت خاص.
2.انتظار: میزان باور ما به اینکه یک رفتار منجر به نتیجهای خاص میشود.
3.ارزش تقویت: میزان اهمیتی که برای نتیجهای خاص قائل هستیم.
4.موقعیت روانشناختی: شرایط خاص محیطی که بر ادراک و تصمیمگیری ما تأثیر میگذارد.
⭕به این مثال توجه کنید. تصور کنید فردی به نام سارا میخواهد در یک مصاحبه شغلی شرکت کند:
- پتانسیل رفتار: اگر سارا فکر کند آماده است و مهارت کافی دارد، احتمال این که با اعتمادبهنفس رفتار کند بیشتر میشود.
- انتظار: اگر سارا باور داشته باشد که پاسخهایش شانس استخدامش را بالا میبرد، انگیزه بیشتری برای آماده شدن خواهد داشت.
- ارزش تقویت: اگر شغل مورد نظر حقوق و شرایط جذابی داشته باشد، سارا آن را بسیار ارزشمند میداند و تلاش بیشتری میکند.
- موقعیت روانشناختی: اگر مصاحبهکننده رفتار دوستانهای داشته باشد، سارا احساس راحتی بیشتری میکند و بهتر پاسخ میدهد؛ اما اگر مصاحبهکننده جدی و سرد باشد، ممکن است سارا مضطرب شود و عملکرد ضعیفتری داشته باشد.
نظریه والتر میشل

والتر میشل معتقد بود که رفتار انسانها ثابت و وابسته به صفات پایدار نیست، بلکه تحت تأثیر موقعیتها قرار دارد. او بیان کرد که افراد در شرایط مختلف ممکن است رفتارهای متفاوتی نشان دهند؛ برای مثال، فردی میتواند در محیط کار وقتشناس باشد، اما در خانه اهمالکار. این دیدگاه، معروف به “تناقض ثبات”، تأکید دارد که برای درک شخصیت، باید نقش موقعیتها را در کنار ویژگیهای فردی در نظر گرفت.
نظریههای شخصیت را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد: نظریههای پویایی و نظریههای صفاتی.
1. نظریههای پویایی بر فرآیندهای درونی مانند نیازها، اهداف و انتظارات تأکید دارند. برای نمونه، نظریههای آدلر، مزلو و بندورا معتقدند که شخصیت انسان تحت تأثیر این عوامل شکل میگیرد و رفتار افراد در پاسخ به آنها بروز میکند.
2. در مقابل، نظریههای صفاتی باور دارند که شخصیت از صفاتی نسبتاً پایدار تشکیل شده است؛ نظریهپردازانی چون آلپورت، آیزنک و مک کری و کاستا بر این عقیدهاند که این صفات، الگوهای رفتاری ثابتی را در شرایط مختلف ایجاد میکنند.
انتقاد میشل از نظریههای صفات:
میشل معتقد بود که رفتار انسانها همیشه ثابت نیست و موقعیتها تأثیر زیادی بر رفتار دارند. برای مثال، فردی ممکن است در محیط کار وقتشناس باشد، اما در خانه اهمالکار. پس نمیتوان گفت که او همیشه وظیفهشناس است.
این دیدگاه میشل به پدیدهای اشاره دارد که از آن به عنوان “تناقض ثبات” یاد میشود. بر اساس این تناقض، انتظار میرود که صفات پایدار بتوانند رفتار فرد را در موقعیتهای مختلف پیشبینی کنند، اما در واقعیت، رفتار افراد میتواند بسته به موقعیت تغییر کند. این تناقض، توجه به نقش موقعیتهای مختلف در شکلدهی رفتار را برجسته میکند و نشان میدهد که برای درک شخصیت، باید تعامل بین صفات و موقعیتها را در نظر گرفت.
مردم معمولاً فکر میکنند که افراد همیشه طبق صفاتشان رفتار میکنند (مثلاً فرد راستگو همیشه راستگو است)، اما تحقیقات نشان داده رفتار افراد در موقعیتهای مختلف میتواند متفاوت باشد.
میشل باور داشت هم صفات و هم موقعیت بر رفتار تاثیر دارند.برای مثال، فردی ممکن است در جمع دوستان صمیمی و برونگرا باشد، ولی در محیط کاری رسمی، ساکت و محتاط.
نظام شخصیت شناختی ـ عاطفی:
میشل و همکارانش برای حل این تناقض، نظریهای ارائه دادند که میگوید رفتارها در موقعیتهای مختلف تغییر میکنند، اما این تغییرات الگوهای قابل پیشبینی دارند.
به عبارت ساده: افراد بسته به موقعیت، رفتار متفاوتی نشان میدهند، ولی این تفاوتها همیشگی و تصادفی نیستند و میتوان آنها را پیشبینی کرد.
نظریه میشل میگوید که رفتار ما تحت تأثیر افکار و احساساتمان در موقعیتهای مختلف شکل میگیرد. او در ابتدا معتقد بود که افکار و فرآیندهای ذهنی ما تعیینکننده رفتارمان هستند، اما بعدها به این نتیجه رسید که احساسات هم نقش مهمی دارند.
احساسات شامل هیجانها، عواطف و واکنشهای بدنی هستند و نمیتوان آنها را از افکار جدا کرد؛ این دو به هم پیوستهاند و بر یکدیگر تأثیر میگذارند. مثلاً اگر فردی خودش را دانشجوی خوبی بداند، این فکر باعث ایجاد احساس خوشایند در او میشود. برعکس، اگر فکر کند در ریاضی ضعیف است، ممکن است احساس منفی پیدا کند.
⭕به نظر میشل، رفتار انسان نتیجهی تعامل بین پنج عامل اصلی است:
۱. نحوه درک و تفسیر موقعیتها: هر فرد رویدادها را به شکل خاصی میبیند و درک میکند.
۲. تواناییها و برنامهریزی برای رسیدن به اهداف: هر کس مهارتها و روشهایی دارد که به کمک آنها به اهدافش نزدیک میشود.
۳. انتظارات از نتیجهی رفتار: اینکه فرد انتظار دارد چه نتیجهای از رفتارش بگیرد، روی تصمیمهایش تأثیر میگذارد.
۴. ارزشها و اهداف شخصی: اینها تعیین میکنند که فرد به چه چیزهایی بیشتر توجه کند و چه چیزهایی برایش مهمتر باشد.
۵. احساسات و هیجانات: اینها شامل واکنشهای احساسی و بدنی به موقعیتهای مختلف هستند.
آزمایش مارشمالو

والتر میشل با آزمایش معروف مارشملو، سعی کرد بفهمد چرا بعضی افراد میتوانند خودشان را کنترل کنند و برای پاداش بزرگتر صبر کنند، در حالی که بعضی دیگر تسلیم وسوسه میشوند.
در این آزمایش، به کودکان یک مارشملو داده شد و به آنها به آنها گفته میشد، اگر بتوانند تا برگشت آزمایشگر صبر کنند، یک مارشملو دیگر دریافت خواهند کرد. کودکانی که توانستند صبر کنند، برای کنترل میل خود از روشهای ذهنی و رفتاری مختلفی استفاده کردند؛ مثل پرت کردن حواس یا تصور کردن باسلق به شکل چیزی دیگر.
نتایج طولانیمدت:
میشل و همکارانش این کودکان را سالها زیر نظر گرفتند و فهمیدند که:
کودکانی که صبر کرده بودند، در مدرسه و دانشگاه موفقتر بودند و اعتماد به نفس بالاتری داشتند.
آنهایی که تسلیم شدند، در نوجوانی و بزرگسالی بیشتر دچار مشکلاتی مثل چاقی یا رفتارهای تکانشی شدند.
دو راهبرد مهم برای خودکنترلی:
۱. منحرف کردن توجه: تمرکز کردن روی چیز دیگری به جای وسوسه.
۲. بازنگری شناختی: تغییر طرز فکر دربارهی وسوسه، مثل تصور اینکه باسلق یک شیء بیارزش است.
سوالات متداول
نظریه یادگیری اجتماعی راتر توضیح میدهد که رفتار انسان از تعامل بین فرد و محیط شکل میگیرد و افراد بر اساس تجربیات گذشته، انتظارات و باورهایشان تصمیم میگیرند. یکی از مفاهیم کلیدی این نظریه، منبع کنترل است که نشان میدهد افراد موفقیتها و شکستهایشان را به چه چیزی نسبت میدهند:
منبع کنترل درونی: فرد باور دارد که نتایج زندگیاش به تلاشها و تصمیمات خودش بستگی دارد.
منبع کنترل بیرونی: فرد باور دارد که عوامل بیرونی مانند شانس، سرنوشت یا دیگران بر زندگیاش تأثیرگذارند.
این نظریه تأکید دارد که انتظارات ما از نتایج رفتارها و ارزشهایی که برای آن نتایج قائل هستیم، تعیینکننده نحوه عمل ما در موقعیتهای مختلف است.
آزمون منبع کنترل راتر ابزاری است برای سنجش اینکه فرد تمایل دارد موفقیتها و شکستهایش را به عوامل درونی (مثل تلاش و توانایی) یا بیرونی (مثل شانس و شرایط) نسبت دهد. این آزمون شامل چند پرسش یا جمله است که فرد بین دو گزینه انتخاب میکند و در نهایت، نمره او نشان میدهد که منبع کنترلش بیشتر درونی است یا بیرونی.
📙برای مطالعه بیشتر
- www.simplypsychology.org
- en.wikipedia.org
- www.simplypsychology.org
- کتاب نظریه شخصیت/ فیست/ فصل18
ماخذ: B2n.ir
چه قدر این مطلب براتون مفید بود؟
میانگین 0 / 5. افراد 0
