کارن هورنای : نظریه روانکاوی اجتماعی

کارن هورنای
5
(1)

نظریه روانکاوی اجتماعی کارن هورنای بر این فرض استوار بود که شرایط اجتماعی و فرهنگی به ویژه تجربیات کودکی ، مسئول شکل گیری شخصیت ما هستند. افرادی که نیاز به محبت و عشق آنها در کودکی برآورده نشده، دچار خصومت بنیادی نسبت به والدینشان می شودند و در نتیجه از اضطراب روان رنجور  رنج می برند. هورنای معتقد بود افراد با سه شیوه با اضطراب بنیادی مبارزه می کنند : 1. حرکت به سوی مردم ، 2. حرکت علیه مردم ، 3. حرکت به دور از مردم 

  •  زندگینامه هورنای از چند نظر شبیه به ملانی کلاین بود. هردو احساس می کردند، ناخواسته و محروم از محبت هستند و همچنین هر دو دوست داشتند پزشک شوند ، اما فقط هورنای به این آرزوی خودش رسید .
 
  •  دوران کودکی کارن هورنای چالش بر انگیز بود، او به پدر عبوس خود احساس خصومت زیادی داشت ولی مادرش که از او پشتیبانی می کرد را می پرستید. 
 
  • کارن هورنای بسیار علاقه مند به تحصیل رشته پزشکی بود و اولین زنی بود که در آلمان در رشته پزشکی تحصیل می کرد.
 
  • علاقه هورنای به روانکاوی تحت تاثیر دیدگاه های زیگموند فروید شکل گرفت. اما بعدا به منتقد نظریات فروید تبدیل شد و معتقد بود فروید بیش از حد بر غرایز جنسی تاکید داشته و عوامل فرهنگی و اجتماعی را در شکل گیری شخصیت نا دیده گرفته است.
  
  •  از مهم ترین کتاب های او می توان به : روان رنجوری و رشد انسان ، خودکاوی و روانشناسی زنان اشاره کرد.
 
 
  •  کارن هورنای در سن 67 سالگی در نیویورک در گذشت.

نظریه هورنای

نوشته‌های اولیه کارن هورنای مانند نوشته‌های آدلر ، یونگ و کلاین حال و هوای فرویدی داشت . او نیز مانند آدلر و یونگ سرانجام از روانکاوی سنتی سرخورده شد و نظریه جدیدی را ساخت ، که تجربیات شخصی خودش را منعکس کرد. 

نظریه کارن هورنای بیشتر درباره روان‌رنجوری و شخصیت‌های روان‌رنجور نوشته است، اما نوشته‌های او نکات زیادی درباره رشد شخصیت سالم هم دارند. او معتقد بود که فرهنگ، به‌ویژه تجربیات دوران کودکی ، نقش مهمی در شکل‌گیری شخصیت افراد، چه روان‌رنجور و چه سالم، دارد. 

 

هورنای با فروید هم‌ عقیده بود که تجربیات کودکی اهمیت زیادی دارند، اما برخلاف فروید، او بیشتر بر تأثیر عوامل اجتماعی تأکید داشت تا عوامل زیستی.

 

کارن هورنای چی گفت؟
آپارات

اهمیت تجربیات کودکی

 

او بر این باور بود که تعارض‌های روان‌رنجور ممکن است در هر مرحله از رشد ایجاد شوند، اما بیشتر این مشکلات از دوران کودکی ریشه می‌گیرند. تجربیات آسیب‌زا مانند: سوءاستفاده جنسی، کتک خوردن، طرد شدن یا بی‌توجهی می‌توانند بر رشد آینده کودک تأثیر بگذارند.

همچنین، هورنای تأکید داشت که منشأ اصلی این تجربیات آسیب‌زا، معمولاً کمبود صمیمیت و محبت واقعی است. او معتقد بود که کمبود محبت پدرش و رابطه نزدیکش با مادر، تأثیر قابل‌توجهی بر رشد شخصی و دیدگاه‌های نظری او گذاشته‌اند.

خصومت بنیادی و اضطراب بنیادی

نظریه کارن هورنای
نظریه کارن هورنای

 هورنای ، باور داشت که همه انسان‌ها با توانایی رشد سالم به دنیا می‌آیند، اما برای تحقق این رشد، به شرایط مناسب نیاز دارند. مثل گیاهان که برای رشد به خاک خوب و نور کافی احتیاج دارند، انسان‌ها هم به محیطی محبت‌آمیز و صمیمی نیاز دارند، البته نه محیطی بیش از حد آسان‌گیر و بی‌قید. کودکان باید عشق واقعی و انضباط سالم را تجربه کنند تا احساس امنیت و خوشبختی کنند و بتوانند مطابق با خود واقعی‌شان رشد کنند.

 

با این حال، مشکلات زیادی می‌توانند این شرایط مطلوب را از بین ببرند. یکی از مهم‌ترین مشکلات، ناتوانی یا بی‌میلی والدین در ابراز محبت به فرزندان است. والدین ممکن است به دلیل مشکلات روانی خود، رفتارهایی مثل تسلط‌گری، غفلت، محافظت بیش از حد، طرد کردن یا لوس کردن را در پیش بگیرند.

 

 اگر نیازهای کودک به امنیت و رضایت برآورده نشود، او به والدینش حس خصومت پیدا می‌کند. اما کودکان معمولاً این حس خصومت را به‌صورت خشم نشان نمی‌دهند؛ بلکه آن را سرکوب می‌کنند و حتی خودشان از آن بی‌خبر می‌مانند.

 

این خصومت سرکوب‌شده باعث می‌شود کودک احساس ناامنی عمیق و نگرانی مبهمی را تجربه کند. هورنای این حالت را “اضطراب بنیادی” نامید. او اضطراب بنیادی را به‌عنوان احساس تنهایی و درماندگی در دنیایی که آن را دشمن می‌پنداریم تعریف کرد. به گفته او، این اضطراب می‌تواند به شکل احساس کوچکی، بی‌اهمیتی، و رهاشدگی در دنیایی پر از سوءاستفاده، فریب، تجاوز، تحقیر، خیانت، و حسادت تجربه شود.

اضطراب بنیادی به خودی خود روان رنجوری نیست بلکه خاک حاصلخیزی است که روان رنجوری میتواند در هر زمانی در آن پرورش یابد

تیپ های شخصیتی هورنای

تقسیم بندی طبقات انسان ها از دیدگاه کارن هورنای
نظریه هورنای در مورد شخصیت

کارن هورنای برای توضیح واکنش‌های مختلف افراد به اضطراب بنیادی، سه گرایش روان‌رنجورانه اصلی را معرفی کرد: حرکت به سوی مردم ،  حرکت علیه مردم و حرکت دور از مردم. این گرایش‌ها، راهبردهایی هستند که افراد روان‌رنجور برای مقابله با احساس ناامنی و کاهش اضطراب خود انتخاب می‌کنند.

 

در واقع او  معتقد بود که افراد سالم می‌توانند از هر سه گرایش به شکلی متعادل استفاده کنند، اما در افراد روان‌رنجور یکی از این گرایش‌ها به‌شدت غالب می‌شود و منجر به ایجاد شخصیت ناسالم و رفتارهای غیرانعطاف‌پذیر می‌گردد.

 

حرکت به سوی مردم :  از دیدگاه هورنای به معنای نزدیک شدن به دیگران با محبت واقعی نیست، بلکه تلاشی روان‌رنجورانه برای مقابله با احساس درماندگی است. افراد مطیع برای محافظت از خود در برابر این احساس، معمولاً دو نیاز اصلی را نشان می‌دهند:

 

  1. تلاش شدید برای جلب محبت و تأیید دیگران
  2. جستجوی فردی قدرتمند (مثل همسر) که مسئولیت زندگی‌شان را به عهده بگیرد
 

⭕ویژگی‌های افراد با این گرایش:

  • خود را مهربان، سخاوتمند و از خودگذشته می‌بینند.
 
  • به دیگران اجازه می‌دهند که کنترل زندگی آن‌ها را در دست بگیرند.
 
  • دیگران را باهوش‌تر و جذاب‌تر از خود می‌دانند.
 
  • ارزش خود را بر اساس نظرات دیگران می‌سنجند.

حرکت علیه مردم: از دیدگاه هورنای به رفتارهای افرادی اشاره دارد که دیگران را به‌طور کلی متخاصم می‌پندارند و برای محافظت از خود، به‌جای وابستگی یا جلب محبت، با رفتارهای پرخاشگرانه و کنترل‌گرانه علیه دیگران عمل می‌کنند. این افراد، همان‌طور که افراد مطیع به محبت و تأیید نیاز دارند، به قدرت، کنترل، و بهره‌کشی از دیگران وابسته هستند، اما این نیازها را از طریق سلطه و برتری‌جویی ابراز می‌کنند.

 

⭕ویژگی‌های افراد با گرایش حرکت علیه مردم:

 

1.دیدگاه خصمانه: معتقدند که همه افراد دشمن بالقوه هستند.

 

2.نیاز به قدرت و برتری: تمایل شدید به قدرتمند بودن و تسلط بر دیگران دارند.

 

3. بهره‌کشی از دیگران: از افراد به‌عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف شخصی خود استفاده می‌کنند.

 

4. نیاز به تأیید و موفقیت ظاهری: از تحسین دیگران و موفقیت‌های اجتماعی برای تقویت حس برتری خود بهره می‌برند.

 

5. عدم پذیرش اشتباهات: اشتباهات خود را به‌سختی می‌پذیرند و به دنبال اثبات خود به‌عنوان فردی عالی و بی‌نقص هستند.

 

6. فقدان لذت واقعی: در کارهای خود سخت‌کوش هستند اما از آن لذت نمی‌برند؛ انگیزه آن‌ها جاه‌طلبی و قدرت است.

حرکت به دور از مردم:  از نظر هورنای، راهبردی است که برخی افراد برای حل تعارضات درونی و حفظ استقلال خود انتخاب می‌کنند. این گرایش نشان‌دهنده نیاز به تنهایی، استقلال، و خودبسندگی است. هرچند این ویژگی‌ها می‌توانند در حالت سالم مفید باشند، اما وقتی برای ایجاد فاصله عاطفی از دیگران به‌کار گرفته شوند، به حالت روان‌رنجور تبدیل می‌شوند.

 

⭕ویژگی‌های افراد با گرایش حرکت به دور از مردم:

 

1. تنهایی و استقلال اجباری: این افراد برای محافظت از خود، از ارتباط عاطفی با دیگران فاصله می‌گیرند.

 

2. ساختن دنیای شخصی: دنیایی برای خود می‌سازند و به دیگران اجازه نزدیک شدن نمی‌دهند.

 

3. فرار از تعهدات اجتماعی: از مسئولیت‌ها و تعاملات اجتماعی دوری می‌کنند.

 

4. ترس از نیاز داشتن به دیگران: بزرگ‌ترین ترس آن‌ها وابستگی یا نیازمند بودن به دیگران است.

 

5. ظاهر سرد و عزلت‌گزین: اغلب به‌عنوان افرادی سرد و غیرصمیمی شناخته می‌شوند.

تفاوت نظریه هورنای با فروید

تفاوت نظریه هورنای با فروید
تفاوت نظریه هورنای با فروید

هورنای در چندین زمینه اساسی از نظریه‌های فروید انتقاد کرد:

1. هشدار درباره رکود در روان‌کاوی سنتی: هورنای معتقد بود که تأکید بیش‌ازحد بر روان‌کاوی سنتی می‌تواند به رکود در تفکر نظری و روش‌های درمانی منجر شود.

 

2. نقد روان‌شناسی زنانه فروید: او با دیدگاه‌های فروید درباره روان‌شناسی زنانه مخالف بود و آن‌ها را محدود و مغرضانه می‌دانست. هورنای به جای تأکید بر عقده اختگی و حسادت به مردان، بر عوامل فرهنگی و اجتماعی در شکل‌گیری روان‌شناسی زنان تأکید کرد.

 

3. تأکید بر فرهنگ و تأثیرات اجتماعی: هورنای استدلال می‌کرد که نظریه روان‌کاوی باید از تمرکز صرف بر غرایز فراتر رود و نقش تأثیرات فرهنگی و اجتماعی را در رشد شخصیت بررسی کند. به اعتقاد او، انسان‌ها تحت سلطه دو اصل اساسی هستند: ایمنی و خشنودی، نه فقط اصل لذت.

 

4. منشأ روان‌رنجوری‌ها: او ادعا داشت که روان‌رنجوری‌ها نتیجه تلاش افراد برای یافتن مسیرهایی در دنیای اجتماعی و پرمخاطره هستند، نه صرفاً حاصل غرایز یا آناتومی. به بیان او، این چالش‌ها را جامعه ایجاد می‌کند، نه غرایز طبیعی.

 

5. بینش خوش‌بینانه درباره انسان: برخلاف فروید که انسان را اساساً تحت تأثیر غرایز و نیروهای ناخودآگاه می‌دید، هورنای دیدگاهی خوش‌بینانه‌تر داشت و بر نیروهای فرهنگی و اجتماعی که امکان تغییر و رشد را فراهم می‌کنند، تأکید می‌کرد.

 

6. نقش غریزه در شخصیت: فروید بر غرایز زیستی مانند میل جنسی و پرخاشگری تأکید می‌کرد، در حالی که هورنای بر نقش نیروهای اجتماعی و فرهنگی تأکید داشت و غرایز را عامل اصلی شخصیت نمی‌دانست.

 

7. ساختار شخصیت: هورنای به جای ساختار سه‌گانه شخصیت فروید (نهاد، من، فرامن)، بر سه گرایش روان‌رنجورانه (حرکت به سوی مردم، علیه مردم، و دور از مردم) تمرکز داشت که به نظر او از تعاملات اجتماعی ناشی می‌شدند.

 

8. نقش زنان در نظریه: فروید نظریه خود را عمدتاً بر پایه روان‌شناسی مردانه بنا کرده بود و زنان را بر اساس فقدان “آلت مردانه” تعریف می‌کرد. هورنای این دیدگاه را نقد کرد و روان‌شناسی زنان را بر مبنای تجربیات واقعی آن‌ها تحلیل کرد.

 

9. دیدگاه درباره ناخودآگاه: فروید نقش ناخودآگاه را اساسی می‌دانست، اما هورنای بر عوامل بیرونی و محیطی تأثیرگذار بر شخصیت بیشتر تأکید داشت.

 

هورنای با وجود این انتقادات، برخی از بینش‌های فروید، مانند اهمیت تجربیات کودکی و تأثیر ناخودآگاه، را پذیرفته بود، اما تأکید داشت که باید آن‌ها را در چارچوبی گسترده‌تر و با درنظر گرفتن فرهنگ و جامعه بررسی کرد.

سوالات متداول

کارن هورنای، نظریه‌ای درباره اضطراب بنیادی ارائه داد که ناشی از احساس تنهایی و درماندگی در کودکی است. او سه سبک اساسی مقابله با اضطراب را معرفی کرد: حرکت به‌سوی دیگران (وابستگی)، حرکت علیه دیگران (تهاجم) و حرکت دور از دیگران (کناره‌گیری). هورنای همچنین به تأثیر فرهنگ و جامعه بر روان انسان تأکید داشت و مفهوم “خود واقعی” و “خود ایده‌آل” را برای توضیح تعارضات درونی مطرح کرد.

 
 

کارن هورنای نیازهای ده‌گانه را معرفی کرد که ناشی از تلاش برای مقابله با اضطراب بنیادی هستند. این نیازها به سه جهت‌گیری اساسی: حرکت به‌سوی دیگران، حرکت علیه دیگران و حرکت دور از دیگران مربوط می‌شوند. این ده نیاز عبارت‌اند از:

  1. نیاز به محبت و تأیید
  2. نیاز به یک شریک قدرتمند
  3. نیاز به محدود کردن زندگی
  4. نیاز به قدرت 
  5. نیاز به استثمار دیگران 
  6. نیاز به مقام اجتماعی
  7. نیاز به جاه‌طلبی و موفقیت
  8. نیاز به کمال 
  9. نیاز به استقلال
  10. نیاز به کناره‌گیری
  • کمبود شواهد تجربی: بسیاری از مفاهیم نظریه هورنای، مانند اضطراب بنیادی و خود ایده‌آل، بیشتر بر پایه مشاهدات بالینی استوارند و فاقد شواهد تجربی گسترده هستند. این امر باعث می‌شود اعتبار علمی نظریه او محدود شود.

  • تأکید زیاد بر عوامل اجتماعی-فرهنگی: هورنای تأثیر فرهنگ و اجتماع بر روان انسان را بیش از حد برجسته می‌کند و از تأثیر عوامل زیستی و ژنتیکی بر رشد شخصیت غفلت می‌کند.

  • ابهام در مفاهیم: برخی مفاهیم نظریه او، مانند تفاوت بین خود واقعی و خود ایده‌آل، به‌طور کامل تعریف نشده‌اند و می‌توانند تفسیرهای متعددی داشته باشند.

  • عدم پوشش جامع روانکاوی سنتی: با رد بسیاری از نظریات فروید (مانند تأکید بر غرایز جنسی و نقش ناخودآگاه)، نظریه هورنای گاهی مورد انتقاد قرار می‌گیرد که نتوانسته جایگزینی جامع و ساختاریافته برای نظریات سنتی ارائه دهد.

  1. فرهنگ و زیست‌شناسی: هورنای بر عوامل اجتماعی تأکید دارد، فروید بر غرایز زیستی.
  2. اضطراب و تعارض: هورنای اضطراب بنیادی را مهم می‌داند، فروید تعارض نهاد، من و فرامن.
  3. نگرش به زنان: با مفهوم حسادت به آلت مردانه در نظریه فروید مخالفت کرد و آن را ناشی از عوامل فرهنگی و تبعیض جنسیتی دانست. او همچنین به “حسادت مردان به توانایی باروری زنان” اشاره کرد.
  4. خود واقعی و ایده‌آل: هورنای بر فاصله این دو تأکید دارد، فروید چنین مفهومی ندارد.
  5. روش درمان: هورنای بر خودآگاهی تأکید دارد، فروید بر تحلیل ناخودآگاه
 

📚 برای مطالعه بیشتر

ماخذ:  B2n.ir

چه قدر این مطلب براتون مفید بود؟

میانگین 5 / 5. افراد 1

روان شو وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *