اثر هزینه‌ی هدررفته : روان‌شناسی شکست و موفقیت

اثر هزینه‌ی هدررفته
0
(0)

موفقیت و شکست همیشه مطلق نیستند و در بسیاری مواقع تحت تأثیر سوگیری‌های شناختی و تجربیات گذشته ما شکل می‌گیرند. یکی از مهم‌ترین این سوگیری‌ها، اثر هزینه‌ی هدررفته است؛ یعنی تمایل انسان به ادامه دادن مسیرهایی که قبلاً در آن‌ها سرمایه‌گذاری کرده، حتی وقتی به نتیجه نمی‌رسند. علاوه بر این، مقایسه اجتماعی با دیگران می‌تواند دیدگاه ما درباره موفقیت و شکست را تغییر دهد؛ گاهی این مقایسه باعث انگیزه می‌شود و گاهی حس کمبود و ناامیدی ایجاد می‌کند. در این مقاله، به بررسی نسبی بودن موفقیت و شکست، نقش سوگیری‌های شناختی و اهمیت انعطاف در مسیر اهداف می‌پردازیم.

اثر هزینه هدررفته یکی از سوگیری‌های شناختی ، شناخته‌شده در روان‌شناسی تصمیم‌گیری و اقتصاد رفتاری است. این پدیده زمانی رخ می‌دهد که افراد به دلیل سرمایه‌گذاری‌های گذشته (مثل زمان، پول یا انرژی) حاضر به رها کردن یک فعالیت یا هدف نمی‌شوند، حتی اگر شواهد موجود نشان دهد ادامه دادن آن نه‌تنها سودمند نیست بلکه می‌تواند زیان‌آور نیز باشد.

 

به بیان دیگر، در اثر هزینه هدررفته فرد به جای اینکه بر اساس پیامدهای آینده تصمیم بگیرد، انتخاب خود را بر مبنای هزینه‌های غیرقابل بازگشت گذشته تنظیم می‌کند. این امر می‌تواند به تداوم رفتارهای ناکارآمد و کاهش کارایی فردی و اجتماعی منجر شود.

فرض کنید فردی طی چهار سال متوالی برای قبولی در رشته پزشکی در کنکور تلاش کرده است. او در این مدت هزینه‌های قابل‌توجهی شامل ثبت‌نام در کلاس‌های کنکور، خرید منابع کمک‌درسی، و صرف زمان و انرژی روانی کرده است.

 

اکنون پس از گذشت چهار سال، احتمال قبولی او همچنان پایین است و حتی ممکن است علاقه‌اش به رشته هدف تغییر کرده باشد. با این حال، به جای بازنگری در مسیر تحصیلی یا انتخاب گزینه‌های جایگزین (مانند تغییر رشته، دانشگاه آزاد، یا ورود به بازار کار)، فرد اصرار دارد که حتماً باید به تلاش ادامه دهد، با این استدلال که:

 

«چون تاکنون چهار سال از عمرم را صرف کرده‌ام، عقب‌نشینی منطقی نیست.»

این نمونه به‌وضوح نشان می‌دهد که چگونه اثر هزینه هدررفته می‌تواند مانع تصمیم‌گیری عقلانی و مبتنی بر شرایط کنونی شود.

پیام‌های انگیزشی و تشدید سوگیری

سوگیری های شناختی
سوگیری های شناختی/مقایسه اجتماعی

یکی از عوامل تقویت‌کننده این خطای شناختی، پیام‌ها و ویدئوهای انگیزشی است . این پیام‌ها معمولاً تأکید دارند که:

  • «هرگز تسلیم نشو.»

  • «اگر تلاش کنی، بالاخره موفق می‌شوی.»

 

هرچند چنین جملاتی می‌توانند انگیزه ایجاد کنند، اما در عین حال فرد را از بازنگری در مسیر و تغییر جهت به‌موقع بازمی‌دارند.

آنچه در این پیام‌ها کمتر گفته می‌شود این است که گاهی توقف کردن و انتخاب مسیری جدید، نشانه شکست نیست، بلکه نشانه رشد و یادگیری است. تجربه‌های قبلی حتی اگر به نتیجه مطلوب نرسند ، به ما نشان می‌دهند کدام گزینه‌ها برای آینده‌مان مناسب نیستند.

 

 ⭕مثال‌هایی در زندگی روزمره

 
  • رابطه عاطفی: فردی سال‌ها در رابطه‌ای ناکارآمد باقی می‌ماند، چون می‌ترسد قبول کند سال‌های گذشته‌اش بی‌ثمر بوده است.

  • شغل: کارمندی با وجود نارضایتی شدید در شغل فعلی می‌ماند، چون سال‌ها برای رسیدن به این موقعیت تلاش کرده است.

⭕ راهکار روان‌شناختی: ترکیب پشتکار و انعطاف‌پذیری

 

برای جلوگیری از افتادن در دام هزینه هدررفته باید یاد بگیریم:

  1. تمرکز بر آینده: تصمیم‌گیری باید بر اساس منافع آینده باشد، نه هزینه‌های گذشته.

  2. انعطاف‌پذیری شناختی: توانایی تغییر مسیر و انتخاب گزینه‌های جایگزین را در خود تقویت کنیم.

  3. تعریف جدید از موفقیت: موفقیت فقط در «اصرار بی‌پایان» نیست؛ بلکه در شجاعتِ تغییر جهت در زمان مناسب نیز معنا پیدا می‌کند.

شواهد تجربی میان گونه‌ها

Sunk cost چیست
Sunk cost چیست/سوگیری های شناختی

تحقیقات دانشگاه مینه‌سوتا نشان داده است که موش‌ها، موش‌های صحرایی و انسان‌ها همگی به این خطا دچار می‌شوند. در این پژوهش، هر گونه در یک بازی اقتصادی مشابه قرار گرفت:

 

 

  • موش‌ها و موش‌های صحرایی درون یک ماز با چهار «محل توزیع غذا» حرکت می‌کردند. در هر محل توزیع غذا، حیوان با یک صدا می‌فهمید که چه مدت باید منتظر بماند تا غذا برسد (بین ۱ تا ۳۰ ثانیه).حیوان‌ها باید تصمیم می‌گرفتند: «آیا حاضرم بخشی از زمان محدودم را صرف انتظار برای دریافت غذا کنم؟

  • انسان‌ها در یک بازی مشابه، ویدئوهایی با نوار دانلود دیدند و باید تصمیم می‌گرفتند که آیا حاضرند بخشی از زمان محدود خود را صرف انتظار برای مشاهده ویدئو کنند یا نه.

 

تصمیم گیری دو مرحله‌ای بود:

  1. تصمیم اولیه: آیا انتظار بکشیم یا نه؟

  2. امکان تغییر نظر: اگر تصمیم به انتظار گرفته شد، می‌توانستند در طول شمارش انصراف دهند و نظرشان را عوض کنند.

 

نتایج نشان داد که هر سه گونه هرچه بیشتر منتظر می‌ماندند، کمتر تمایل داشتند منصرف شوند؛ نمونه‌ای آشکار از خطای هزینه هدررفته. این یافته‌ها نشان می‌دهد که تمایل به ادامه دادن تحت تأثیر عوامل پیچیده‌ای است، اما الگو میان گونه‌ها مشترک است.

مقایسه اجتماعی

 نسبی بودن موفقیت و شکست

وقتی صحبت از موفقیت و شکست می‌شود، باید در نظر بگیریم که این مفاهیم نسبی‌اند و تا حد زیادی به مقایسه‌های ما بستگی دارند. در روان‌شناسی، این فرایند را «مقایسه اجتماعی» می‌نامند.

 

اگر هدف شما دستیابی به بالاترین سطح از برتری باشد، معمولاً خودتان را با کسانی مقایسه می‌کنید که از شما بهترند. به این فرایند، «مقایسه اجتماعی صعودی» می‌گویند.مثلاً دانشجویی را در نظر بگیرید که در کنکور رتبه ۸۰۰ آورده است. او خود را با داوطلبی مقایسه می‌کند که رتبه ۱۰۰ یا حتی رتبه ۱ شده است. چنین مقایسه‌ای می‌تواند الهام‌بخش باشد و او را به تلاش بیشتر ترغیب کند، اما خطرش این هست که ممکن است فرد به احساس حقارت دچار شود و با خود بگوید: «من هرگز به آن سطح نمی‌رسم»».

 

در مقابل، اگر هدفتان تقویت عزت‌نفس و احساس رضایت باشد، بیشتر به سراغ «مقایسه اجتماعی نزولی» می‌روید؛ یعنی خودتان را با کسانی مقایسه می‌کنید که از شما در موقعیت پایین‌تری قرار دارند. پژوهش‌ها نشان داده‌اند بیماران سرطانی اغلب خود را با بیمارانی مقایسه می‌کنند که وضعیت وخیم‌تری دارند و همین باعث می‌شود نسبت به شرایطشان امیدوارتر باشند.

راه دیگر مقایسه، مقایسه با «خود گذشته» است. مثلاً دانشجویی که اکنون اجتماعی‌تر از دوران دبیرستان است، با نگاه به گذشته احساس پیشرفت می‌کند.

در نهایت، این اهداف ما هستند که تعیین می‌کنند با چه کسانی خودمان را مقایسه کنیم. اگر بخواهیم انگیزه بگیریم، سراغ مقایسه‌های صعودی می‌رویم. اگر بخواهیم حالمان بهتر شود، مقایسه‌های نزولی را انتخاب می‌کنیم. همین نشان می‌دهد که تجربه‌ی موفقیت یا شکست یک واقعیت مطلق نیست، بلکه بازتاب دیدگاه‌ها و معیارهای ماست.

اسب سیاه

موفقیت و شکست
موفقیت و شکست/اثر هزینه‌ی هدررفته

 چون  بحث در باره موفقیت و شکست هست شاید بی ربط نباشد که به کتاب اسب سیاه از  “تاد رز” اشاره کنم. او در کتابش  می نویسد : موتزارت، وارن بافت و تایگر وودز ، نمونه‌های کلاسیکی از افرادی هستند که از همان سنین پایین مسیر زندگی خود را می‌شناختند و وقت و انرژی خود را صرف رسیدن به آن کردند. موتزارت از هشت سالگی سمفونی تصنیف می‌کرد، وارن بافت از یازده سالگی وارد کار بورس شد و تایگر وودز از شش سالگی اولین جایزه‌های گلفش را کسب کرد. این افراد میدانستند چه می‌خواهند و به طور مداوم روی هدف خود کار کردند.

 

راهکاری که این افراد بزرگ به ما نشان می‌دهند، در ظاهر ساده است: مقصد خود را بشناسید، سخت کار کنید و با پشتکار از موانع عبور کنید تا به هدف برسید. این فرمول، همان دستور استاندارد موفقیت است که همه شنیده‌اند؛ از معلم‌ها، والدین، رؤسا و حتی دانشمندان. اما مسئله این است که بیان ساده آن به معنای قابل تقلید بودنش نیست. مسیر موفقیت این افراد، مسیر ساده‌ای نیست و آن‌ها از راهکارهای پیچیده و شخصی خود برای رسیدن به موفقیت استفاده کرده‌اند.

با این حال، همان‌طور که تاد رز در اسب سیاه اشاره می‌کند، بسیاری از افراد موفق کسانی بوده‌اند که هیچ‌کس انتظار موفقیت آن‌ها را نداشت و مسیرهای منحصر به فرد و غیرمتعارف خود را طی کرده‌اند. این افراد به جای پیروی کورکورانه از فرمول‌های استاندارد، با انعطاف، خلاقیت و شجاعت، راه خود را پیدا کرده و به موفقیت رسیده‌اند.

 

 بنابراین، ادامه دادن صرفاً به دلیل سرمایه‌گذاری‌های گذشته و تلاش‌های انجام شده، همیشه بهترین راه نیست. گاهی لازم است مسیر خود را ارزیابی کنیم، انعطاف نشان دهیم و در صورت نیاز، مسیر یا هدفمان را تغییر دهیم.

نویسنده
مائده پدیدار

برای مطالعه بیشتر

چه قدر این مطلب براتون مفید بود؟

میانگین 0 / 5. افراد 0

روان شو وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *