مارتین سلیگمن: پدر روان‌شناسی مثبت‌گرا

مارتین سلیگمن
0
(0)

مارتین سلیگمن، روان‌شناس سرشناس آمریکایی، نخست با نظریه «درماندگی آموخته‌شده» شناخته شد؛ نظریه‌ای که نشان می‌داد چگونه تجربه‌های مکرر شکست و ناتوانی می‌توانند فرد را به احساس ناتوانی دائمی و در نهایت افسردگی سوق دهند. سلیگمن پس از سال‌ها مطالعه درباره درماندگی آموخته‌شده و افسردگی، رویکرد نوینی به نام «روان‌شناسی مثبت نگر» معرفی کرد که به جای تمرکز صرف بر آسیب‌ها، بر شادی، تاب‌آوری و شکوفایی انسان تأکید دارد.

  • مارتین سلیگمن، روانشناس برجسته و استاد دانشگاه پنسیلوانیا، تحقیقات زیادی در زمینه درماندگی آموخته شده، سبک اسنادی و خوش‌بینی انجام داده است.
 
  •  او بیش از ۲۵۰ مقاله علمی و ۲۵ کتاب در این حوزه‌ها منتشر کرده است و جوایز متعددی دریافت کرده و یک دوره ریاست انجمن روانشناسی آمریکا را در کارنامه کاری خود دارد.
 
  •  او همچنین روش‌هایی جدیدی برای مقابله با افکار منفی، درماندگی و بدبینی ابداع کرده است.
 
  •  سلیگمن در کتاب‌های خود مانند “آنچه می‌توانید تغییر دهید و آنچه نمی‌توانید” به روش‌های درمانی مؤثر برای تفسیر و مدیریت شرایط می‌پردازد و در کتاب “کودک خوش‌بین” برنامه ای برای آموزش خوش‌بینی به کودکان ارائه می‌دهد.
 
  •  او بنیان‌گذار جنبش روانشناسی مثبت‌گرا است که در کتاب “شکوفایی” به تشریح نظریه خود پرداخته است.

مارتین سلیگمن درماندگی آموخته شده

مارتین سلیگمن درماندگی آموخته شده
مارتین سلیگمن درماندگی آموخته شده/ روانشناسی مثبت نگر سلیگمن

مارتین سلیگمن، پدیده‌ای را تحت عنوان “درماندگی آموخته شده” کشف کرد. این کشف در طی آزمایشی بر روی سگ‌ها در دانشگاه پنسیلوانیا صورت گرفت. سگ‌ها در دو مرحله مورد آزمایش قرار گرفتند:

 

مرحله اول :  شرطی‌سازی کلاسیک: ابتدا سگ‌ها با شنیدن یک صدای تیز شرطی شدند که با شوک الکتریکی همراه بود. هدف این بود که سگ‌ها بین صدا و شوک ارتباط برقرار کنند.

 

مرحله دوم : یادگیری گریز: در مرحله دوم، سگ‌ها در جعبه‌ای با دو قسمت قرار گرفتند. شوک الکتریکی از کف جعبه وارد می‌شد. سگ‌ها برای فرار از شوک، باید از دیواره کوتاهی به قسمت دیگر می‌پریدند. انتظار می‌رفت سگ‌ها این رفتار گریز را به سرعت بیاموزند. اما نتیجه آزمایش برخلاف انتظار بود.

 

سگ‌ها که قبلاً شوک را همراه صدا تجربه کرده بودند و در مرحله اول قادر به دوری از آن نبودند، در مرحله دوم نیز تلاش نکردند تا از شوک فرار کنند، حتی با وجود اینکه امکان فرارداشتند. آن‌ها به جای پرش، دراز می‌کشیدند، ناله می‌کردند و هیچ تلاشی برای فرار از خود نشان نمی‌دادند.

 

سلیگمن این رفتار را ناشی از “یادگیری درماندگی” اوایل آزمایش تفسیر کرد. سگ‌ها گمان می‌کردند که چون در مرحله اول نتوانستند با صدای تیز از شوک الکتریکی فرار کنند، پس در موقعیت جدید نیز کاری از دستشان برنمی‌آید، حتی زمانی که فرصت واقعی برای فرار فراهم بود. این یافته نشان داد که تجربه شکست‌های مکرر می‌تواند منجر به یادگیری حس ناتوانی و تسلیم در برابر موقعیت‌های مشابه در آینده شود.

درماندگی آموخته شده در انسان: تکرار آزمایش سگ‌ها با نتایج مشابه

مارتین سلیگمن درماندگی آموخته شده
مارتین سلیگمن درماندگی آموخته شده/ زندگی نامه مارتین سلیگمن

پدیده “درماندگی آموخته شده” که قبلا در سگ‌ها دیده شده بود، در انسان‌ها نیز به اثبات رسیده است. در آزمایشی مشابه، گروهی از افراد در معرض صدای آزاردهنده قرار گرفتند و به آن‌ها گفته شد که با فشردن دکمه‌ای خاص می‌توانند صدا را قطع کنند، اما این امکان در واقع وجود نداشت. در مقابل، گروه دیگری که به آن‌ها شرایط گریز از صدا آموخته شده بود، به سرعت توانستند با انجام عملی ساده (حرکت دادن دست)، صدا را متوقف کنند.

 

در مرحله بعدی، گروهی که قبلاً در معرض شرایط بی‌نتیجه قرار گرفته بودند، در موقعیتی قرار گرفتند که به راحتی می‌توانستند از صدای آزاردهنده فرار کنند. اما به جای آن، منفعلانه باقی ماندند و تلاشی برای قطع صدا نکردند. این نتایج نشان می‌دهد که تجربه ناتوانی در کنترل موقعیت، حتی در انسان‌ها منجر به یادگیری درماندگی و تسلیم می‌شود.

 

تحقیقات تکمیلی نشان داده‌اند که مشاهده الگوهای درمانده توسط دیگران، به‌خصوص زمانی که شباهت‌هایی بین فرد و آن الگوها وجود داشته باشد، می‌تواند این پدیده را تشدید کند. افراد در این شرایط ممکن است به طور ناخودآگاه این‌گونه استدلال کنند: “اگر دیگران با وجود تلاش نتوانستند تغییری ایجاد کنند، من هم نمی‌توانم.” این یافته‌ها اهمیت آموزش مهارت‌های حل مسئله و ایجاد حس کنترل را در افراد نشان می دهد.

کنترل بر زندگی، کلید سلامت هیجانی: یافته‌های تحقیقاتی

 

تحقیقات نشان می‌دهند که داشتن احساس کنترل بر زندگی تأثیر زیادی در سلامت هیجانی و روانی افراد دارد، حتی در شرایط دشوار بیماری.

1.مطالعه بر روی بیماران سرطانی : پژوهشی بر روی بیماران سرطانی بین ۲۹ تا ۸۰ سال نشان داد که افرادی که احساس کنترل بیشتری بر وضعیت خود داشتند، سازگاری روانی بهتری از خود نشان می‌دادند.

 

2.افزایش احساس کنترل از طریق آموزش: تحقیق دیگری نشان داد که افراد می‌توانند مهارت‌های افزایش احساس کنترل را بیاموزند. در مطالعه‌ای بر روی مردان و زنان حدوداً ۵۵ ساله که تحت درمان دندانپزشکی قرار می‌گرفتند، نیمی از شرکت‌کنندگان فیلم آموزشی درباره مقابله با استرس دریافت کردند، در حالی که گروه دیگر فیلم درباره مناظر طبیعی تماشا کردند. نتایج نشان داد که بیمارانی که در محیط دندانپزشکی احساس کنترل کمی داشتند اما تمایل به کنترل بیشتری داشتند، از فیلم آموزشی بیشترین استفاده را کرده اند. آن‌ها گزارش دادند که در طول درمان احساس کنترل بیشتری و درد کمتری نسبت به گروه گواه (که آموزش استرس ندیده بودند) تجربه کرده‌اند.

درماندگی آموخته شده و افسردگی

درماندگی آموخته شده و افسردگی
مارتین سلیگمن/درماندگی آموخته شده و افسردگی

سبک تبیینی : خوشبینی و بدبینی 

سلیگمن بعداً نظریه خود را گسترش داد تا عامل خوشبینی در برابر بدبینی را در بر گیرد. او  معتقد بود که فقط فقدان کنترل تحت شرایط درماندگی آموخته شده بر سلامتی ما تأثیر  نمیگذارد. این نیز اهمیت دارد که چگونه این فقدان کنترل را برای خودمان توجیه میکنیم. او  برای توجیه کردن این عامل مفهوم سبک تبیینی را مطرح کرد. سبک تبیینی خوشبینانه ازدرماندگی جلوگیری میکند؛ سبک تبیینی بدبینانه درماندگی را به تمام جنبه های زندگی  گسترش می دهد. 

خوش‌بینی : کلید سلامت جسمی و روانی

تحقیقات نشان می‌دهند که خوش‌بینی نه تنها بر وضعیت روانی، بلکه بر سلامت جسمی افراد نیز تأثیر بسزایی دارد. افراد خوش‌بین که انتظار اتفاقات خوب را دارند، در مقایسه با افراد بدبین (که انتظار وقایع ناگوار را دارند)، از سلامت عمومی بهتری برخوردارند.

  • رفتارهای پیشگیرانه: خوش‌بین‌ها با باور به تأثیر اعمالشان، بیشتر به ورزش، تغذیه سالم و مراجعه به پزشک پایبندند.
  • مقاومت در برابر بیماری: کمتر بیمار می‌شوند و در صورت بیماری، بهتر از خود مراقبت می‌کنند.

  • سیستم ایمنی قوی‌تر: خوش‌بینی با تقویت سیستم ایمنی و بهبودی بهتر از بیماری‌هایی مانند حمله قلبی همراه است.

  • مدیریت استرس و بهبودی سریع‌تر: پس از جراحی و بیماری‌ها، استرس را بهتر کنترل کرده و زودتر بهبود می‌یابند.

  • فشار خون پایین‌تر: بدبین‌ها فشار خون بالاتری دارند.

  • طول عمر بیشتر: خوش‌بینی با کاهش مرگ‌ومیر و افزایش عمر، تا ۱۹٪ بیشتر، همراه است.

  • سلامت بهتر در سالمندی: افراد مسن خوش‌بین از سلامت جسمانی بالاتری برخوردارند.

  • کنترل بهتر HIV: خوش‌بین‌ها اضطراب روانی کمتری دارند و احساس کنترل بیشتری بر بیماری دارند.

  • مقابله با تهدیدات سلامتی: کمتر دچار افسردگی و اضطراب می‌شوند و پس از بحران‌ها سریع‌تر بهبود می‌یابند.

  • اجتناب از رفتارهای پرخطر: کمتر به رفتارهای ناسالم مانند روابط جنسی پرخطر گرایش دارند.

  • سلامت روانی در تمام سنین: خوش‌بینی در همه سنین با شادی بیشتر و اختلالات کمتر همراه است.

  • نقش فرهنگ: خوش‌بینی در فرهنگ‌های مختلف متفاوت است؛ مثلاً آمریکایی‌ها خوش‌بین‌تر از چینی‌ها هستند.

  • تأثیر تجربیات زندگی: تجربه‌های استرس‌زا ممکن است به بدبینی و کاهش سلامت روانی منجر شود.

  • تمرکز و انعطاف‌پذیری شناختی: خوش‌بین‌ها در مواجهه با چالش‌ها انعطاف‌پذیرتر و پُرتلاش‌ترند؛ در حالی که بدبین‌ها سریع‌تر ناامید می‌شوند.

🔁 بدبینی، درماندگی آموخته شده و افسردگی: پیوند سه‌گانه

 

مطالعات سلیگمن نشان می‌دهد که بین درماندگی آموخته شده و افسردگی ارتباط نزدیکی وجود دارد. افسردگی، که با احساس ناتوانی در کنترل وقایع زندگی مشخص می‌شود، توسط سلیگمن “اوج بدبینی” نامیده شده است. افراد افسرده معتقدند که در موقعیت‌های دشوار درمانده‌اند و تلاش برای تغییر وضعیت بی‌فایده است، زیرا انتظار پیامد مثبتی ندارند.

سبک تبیینی خوش‌بینی با سلامت روانی و جسمی همراه است. افراد خوش‌بین که انتظار اتفاقات مثبت را دارند، در مقایسه با افراد بدبین که انتظار وقایع ناگوار را دارند، از سلامت بهتری برخوردارند

❓چگونگی شکل‌گیری افسردگی

 

1.درماندگی خود آموخته (تعمیم شکست): در حالی که بسیاری از افراد پس از شکست‌های موقت بهبود می‌یابند، برخی افراد (به ویژه بدبین‌ها) شکست خود را به سایر جنبه‌های زندگی و ارزش شخصی خود تعمیم می‌دهند. این تعمیم باعث ایجاد احساس درماندگی و افسردگی فراگیر و از دست دادن انگیزه برای تلاش می‌شود.

 

2.سبک تبیینی بدبینانه: تفاوت کلیدی بین افراد بهبود یافته و افراد مبتلا به افسردگی مزمن، سبک تبیینی آن‌هاست. افراد بدبین، شکست‌ها را به دلایل شخصی (“تقصیر من است”)، پایدار (“همیشه همین‌طور خواهد بود”) و فراگیر (“این بر تمام زندگی من تأثیر می‌گذارد”) نسبت می‌دهند.

 این سبک تبیینی، درماندگی آموخته شده را از یک تجربه کوتاه‌مدت به یک حالت بلندمدت و فراگیر تبدیل می‌کند که به افسردگی تمام عیار منجر می‌شود. در مقابل، خوش‌بین‌ها پس از شکست، تنها دچار ناامیدی موقت می‌شوند.

افسردگی با مشکلات سلامتی مانند زخم معده، استرس، کمبود نوراپی‌نفرین و ضعف سیستم ایمنی)کاهش فعالیت و تغییر در گلبول‌های سفید(همراه است که خطر ابتلا به بیماری‌های جسمانی را افزایش می‌دهد.

تحقیقات سلیگمن بر روی دانشجویان کارشناسی این فرضیه را تأیید کرد. دانشجویانی که سبک تبیینی بدبینانه داشتند و در آزمون‌ها نتایج ناامیدکننده‌ای کسب کرده بودند، در ۷۰٪ موارد علائم افسردگی را بروز دادند. این در حالی بود که تنها ۳۰٪ از دانشجویان خوش‌بین که شکست شخصی را تجربه کرده بودند، دچار افسردگی شدند. نتایج مشابه در تحقیقات دیگر بر روی دانشجویان و دانش‌آموزان ابتدایی نیز تکرار شد و سبک تبیینی به عنوان پیش‌بینی‌کننده قوی وقوع افسردگی شناخته شد.

شباهت نشانه های درماندگی آموخته شده و افسردگی

درماندگی آموخته شدهافسردگی
نافعالینافعالی
مشکل در یادگیری اینکه پاسخها موجب تسکین میشوندمشکل در یادگیری اینکه پاسخ ها موجب پیامدها میشوند
فقدان پرخاشگریخصومت درون فکنی شده
کاهش وزن و بی اشتهایی عصبیفقدان ليبيدو
کاهش نوراپی نفرینکاهش نوراپی نفرین
زخم معده و استرسزخم معده و استرس احساسهای درماندگی

روانشناسی مثبت نگر سلیگمن

روانشناسی مثبت‌نگر: تمرکز بر شکوفایی انسان و عوامل خوشبختی

 

روانشناسی مثبت‌نگر، که در اواخر دهه ۱۹۹۰ توسط مارتین سلیگمن بنیان‌گذاری شد، به بررسی و ترویج جنبه‌های مثبت وجود انسان مانند خوشبختی، برتری و عملکرد بهینه می‌پردازد. این رویکرد از روانشناسی سنتی که بر ناهنجاری‌ها، ضعف‌ها و انگیزه‌های منفی تمرکز داشت، فاصله می‌گیرد و بر توانمندی‌های انسان تأکید می‌کند. با وجود شباهت‌هایی با روانشناسی انسان‌گرا، روانشناسی مثبت‌نگر بر تحقیق تجربی دقیق تکیه دارد، برخلاف رویکرد روانشناسی انسان‌گرا که بیشتر ذهنی است.

 

در واقع روان‌شناسی مثبت‌نگر به ما کمک می‌کند بفهمیم چرا بعضی افراد حتی با وجود مشکلات شغلی، مالی یا اجتماعی ، شادتر، خوش‌بین‌تر و پرانرژی‌تر از دیگران هستند. روان‌شناسان معتقدند خوشبختی ترکیبی از احساسات مثبت و نگاه خوب به زندگی است.

کارل راجرز
توجه سلیگمن به رشد وخودشکوفایی، ادامه‌ای بر نگاه انسان‌گرایانه‌ی راجرز
مقاله

 اما چه چیزهایی بر این احساس خوشبختی تأثیر می‌گذارند؟ در ادامه به 8 عامل اصلی اشاره می‌کنیم: 

 

1.رابطه وضعیت اقتصادی و خوشبختی:

پول برای برآورد نیازهای اساسی مهم است، اما زیاد بودنش لزوماً خوشبختی نمی‌آورد. تمرکز زیاد بر اهداف مادی ممکن است باعث استرس و کاهش رضایت از زندگی شود.

2.رابطه جذابیت ظاهری و سلامت جسمانی و خوشبختی :

جذابیت ظاهری می‌تواند فرصت‌های زندگی را افزایش دهد، اما تضمینی برای خوشبختی نیست. 

3.رابطه سن، جنسیت و خوشبختی:

با افزایش سن ممکن است خوشبختی بیشتر شود، به‌ویژه اگر افراد احساس کنترل روی زندگی‌شان داشته باشند. بین زنان و مردان تفاوتی اساسی در میزان خوشبختی دیده نشده است

4.نقش روابط خانوادگی و اجتماعی بر خوشبختی:

نوجوانانی که احساس خوشبختی بیشتری دارند، اغلب والدینی حامی و علاقه‌مند دارند و روابط مثبتی با همسالان و والدین خود برقرار می‌کنند. آن‌ها همچنین اضطراب و افسردگی کمتری را تجربه کرده و امید بیشتری به آینده دارند.

5.نقش روابط زناشویی بر خوشبختی: خوشبختی یا ناخوشبختی یکی از همسران بر دیگری اثر می‌گذارد.  همچنین بعد از طلاق دوم، برخی افراد احساس رضایت بیشتری دارند.

 

6.نقش حمایت اجتماعی بر خوشبختی:در فرهنگ‌های غربی، حمایت اجتماعی با آرامش روانی رابطه نزدیکی دارد. در فرهنگ‌های شرقی، کمک کردن به دیگران ممکن است  بیشتر از کمک گرفتن بر آرامش روانشناختی تاثیر بگذارد.

 

7.نقش عوامل فرهنگی و اقتصادی بر خوشبختی:کشورهای ثروتمندتر و فردگرا معمولاً سطح خوشبختی بالاتری دارند. نوجوانان در جوامع جمع‌گرا، از زندگی خود رضایت کمتری دارند.

 

8.رابطه ویژگی‌های شخصیتی : افرادی که نمره پایینی در روان‌رنجورخویی و نمره بالایی در برون‌گرایی و وظیفه‌شناسی  دارند، سطح بالاتری از آرامش ذهنی را گزارش می‌دهند.

نویسنده
زینب علی وحدتی

برای مطالعه بیشتر

  • روانشناسی بالینی فیرس/ تیموتی جی ترال ، میچل  جی پرینستین/ مهرداد فیروزبخت/ فصل یازدهم
  • نظریه های شخصیت/ دوان.پی.شولتز ، سیدنی الن شولتز/ یحی سیدمحمدی/ فصل چهاردهم

  • www.verywellmind.com

ماخذ: B2n.ir

چه قدر این مطلب براتون مفید بود؟

میانگین 0 / 5. افراد 0

روان شو وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *