هوش و شخصیت : استفاده بهینه از توانایی ذهنی و رشد فردی

هوش و شخصیت
0
(0)

در این مقاله به بررسی تاثیر هوش و شخصیت می‌پردازیم و بیان می‌کنیم که هوش تنها یک توانایی ذهنی نیست بلکه یک ابزار است که شخصیت هر فرد به آن جهت می‌دهد. وقتی ظرفیت‌های شناختی و توانایی‌های ذهنی ما با انگیزه، اراده و محیط مناسب همراه شوند هوش فرصت ظهور پیدا کرده و فرد در مسیر رشد و موفقیت قرار می‌گیرد اما در نبود تعادل بین هوش و شخصیت، همین توانایی می‌تواند دچار انحراف یا ناکارآمدی شود.

هوش تنها مجموعه توانایی‌های فکری نیست؛ بلکه نیرویی است که با هدف‌ها، ارزش‌ها و شیوه‌های رفتار ما در کنار شخصیت به کار گرفته می‌شود. در زندگی، شخصیت با انگیزه‌ها و خطوط راهنمای خود تعیین می‌کند که چگونه از هوش استفاده کنیم . 

 

برای حل مسئله، تصمیم‌گیری درست، یا برقراری ارتباط با دیگران. از این منظر، هوش به خدمت شخصیت درمی‌آید تا رفتارهای سازگار، اخلاقی و هوشمندانه شکل بگیرند، یا اگر جهت‌گیری درستی وجود نداشته باشد، به کارگیری آن‌ها دچار انحراف شود. بدین ترتیب، تعادل بین هوش و شخصیت کلیدی‌ترین عامل موفقیت یا ناکامی در زندگی است.

هوش و شخصیت

شخصیت مسیر را تعیین می‌کند و هوش ابزار اجرایی آن مسیر است.

هوش چیست و چگونه از آن استفاده کنیم؟

هوش، یا مجموعه قابلیت‌های ذهنی ما، خیلی فراتر از آن است که در کارهای روزمره از آن استفاده می‌کنیم. در واقع هوش در روانشناسی مثل یک ابزار پیچیده است با کارکردهای گوناگون: تحلیل مسئله ، استنتاج ، تصمیم‌گیری ، حفظ ارتباط با دیگران و یادگیری از تجربه‌ها. اما آیا فقط داشتن هوش کافی است؟ آیا لازم نیست درباره شیوه به کارگیری آن هم نکاتی یاد بگیریم؟

 

  • استفاده از توانایی هوش به بهترین شکل ممکن

برخی افراد با هوش بسیار بالا می‌درخشند، اما گاه آن هوش را به کارهای سطحی یا کم‌اهمیت اختصاص می‌دهند. تصور کنید مثلا کامپیوتری بسیار پیشرفته دارید که برای انجام کارهای ساده مثل شمارش سه رقم از آن استفاده می‌شود. یعنی نمی داند چگونه از توانش به بهترین شکل استفاده کند.

 

برای مثال قهرمانان بازی‌های فکری مانند پازل‌های جدول کلمات متقاطع اگر فرصت و محیط حمایتی داشته باشند، می‌توانند کارهای بزرگ انجام بدهند. وجود یک موسسه اجتماعی معتبر می‌تواند به آن‌ها امکان بدهد تا از هوششان در مسیرهای تأثیرگذار استفاده کنند، نه فقط در مسابقه‌های شخصی.

 

  • آگاهی از محدودیت‌ها و امکانات

برخی افراد با محدودیت‌های ذهنی روبه‌رو هستند، اما نکته مهم این است که آن‌ها به خوبی می‌دانند چه امکاناتی در اختیارشان است. آن‌ها به جای تلاش برای انجام کارهای بیرون از توانشان، به سراغ کارهایی می‌روند که می‌توانند انجام دهند. این شکل از آگاهی می‌تواند فرصت‌های طلایی را برایشان فراهم کند تا بتوانند بارِ مسئولیت را با کارهای واقع‌گرایانه بپذیرند.

  • استفاده از توانایی‌های ذهنی در همه شکل‌ها

استفاده از هوش تنها به درآمد یا شهرت محدود نیست؛ از جمع‌آوری ثروت تا گدایی یا علاقه به کارهای سازنده، همه نشان می‌دهد که هر شخص با توجه به شکل و سطح توانایی‌اش چه استفاده‌ای از هوش می‌تواند ببرد.

سؤال کلیدی این است: شما چه توانی دارید و چگونه از آن بهره می‌برید؟

⭕ پیشنهادهای عملی برای استفاده بهتر از هوش

 

  • ارزیابی صادقانه از قوت‌ها و ضعف‌ها: در چه زمینه‌هایی هوش شما بیشترین کارکرد را دارد؟ در چه کارهایی کمتر توانایی دارید؟
 
  • تعیین ارزش‌ها و هدف‌های روشن: هوش را در راستای چه هدف‌هایی می‌خواهید به کار ببرید؟ خودارزیابی کنید که ارزش‌های شما چه چیزهایی را ارجحیت می‌دهند.
 
  • جست‌وجوی محیط‌های مناسب: محافل، تیم‌ها یا موسسات که می‌توانند از توان شما بهره ببرند را پیدا کنید و درآنجا با چالش‌های بزرگ مواجه شوید.
 
  • توسعه مهارت‌های مکمل: ظرفیت‌های ارتباطی، تفکر نقادانه، مدیریت هیجان و برنامه‌ریزی زمانی را تقویت کنید تا از هوش به شکل کارآمدتری استفاده شود.
 
  • پذیرش یادگیری مادام‌العمر: با وجود هوش بالا هم یادگیری ادامه دارد و هم از اشتباهات می‌توان یاد گرفت. یادگیری مداوم کلید موفقیت است.
 
  • فکر کردن به مسئولیت اجتماعی: هوش می‌تواند در خدمت جامعه قرار گیرد. آیا فرصت‌هایی هست که بتوانید از توان خود برای بهبود حال دیگران استفاده کنید؟

آنچه می توانیم و آنچه انجام میدهیم

داشتن کارایی ذهنی با تصمیم به انجام کارها تفاوتی دارد که گاهی به نظر می‌رسد مانند دو چیز جدا از هم حرکت می‌کند: چه می‌توانیم انجام دهیم (توانایی) و چه انجام می‌دهیم (عملکرد).

میان این دو، چیزی وجود دارد که می‌تواند به شکل مانع یا پل عمل کند: اراده، شخصیت و شکلِ برخورد ما با موقعیت‌ها. در زندگی روزمره، وقتی این تعادل به هم می‌خورد، احساس می‌کنیم کارها غیرممکن یا خیلی سخت‌اند یا به شکل نابهنجاری تفسیر می‌شوند.

 

1)  خواستن در مقابل توانستن

خواستن: میل، انگیزه و تصمیم ما برای انجام آن کار.

توانستن: داشتن توانایی و منابع لازم برای انجام یک کار (مثلاً دانش، مهارت، زمان، انرژی).

گاهی ممکن است توانایی وجود داشته باشد ولی میل لازم نباشد یا بالعکس؛ میل باشد ولی منابع کافی برای عمل وجود نداشته باشد. این دو بدون هم کافی نیستند و وقتی با هم هم‌سو نیستند، نتیجه مطلوب حاصل نمی‌شود.

 

2) نقش شخصیت و اراده

وقتی شخصیت یا ساختار روانی ما دچار تنگنا است، اراده و تصمیم گیری هم تحت فشار قرار می‌گیرند. در چنین مواقعی اراده ممکن است توسط استرس، ترس از شکست، یا ناامیدی تحت تاثیر قرار بگیرد. به این ترتیب، ممکن است بارها قصد انجام کاری را داشته باشید اما در عمل نتوانید از آن عبور کنید.

به علاوه، توانای ذهنی هم می‌تواند در معرض تعارض‌های درونی قرار بگیرد؛ به عبارت دیگر، هوش یا مهارت‌ها قربانی فشار روانی یا کشمکش‌های داخلی می‌شوند.

"هوش ابزار قدرتمندی است که تنها با تکیه بر خود ذهن به کار نمی‌رود؛ به انرژی، هدف، و محیطی که در آن قرار می‌گیرید هم بستگی دارد. آموزش نحوه استفاده بهینه از هوش، آگاهی از نقاط قوت و ضعف، و یافتن مسیرهای معنادار برای به‌کارگیری آن، می‌تواند به زندگی شما عمق بدهد و فرصت‌های بهتر خلق کند.

3)  تفاوت بین دشواری‌های عادی و نابهنجاری‌های شدید

در زندگی عادی، انسان با دشواری‌های کوچکی مثل تردید در تصمیم‌گیری یا تاخیر در انجام کار مواجه می‌شود و معمولا نیاز است برنامه ریزی مجددی انجام دهند. دراختلال‌های شدید شخصیتی یا وقتی تعارض‌های درونی عمیق باشند، این دشواری‌ها می‌تواند به اوج برسد.

” بین «دشواری معمول» و «نابهنجاری» تفاوتی وجود دارد: «دشواری معمول»  قابل تغییر و قابل بهبود است و«نابهنجاری» می‌تواند پایدارتر باشد و به راهبردهای منفی منجر شود.”

⭕ فرض کنید باید نامه مهمی بنویسید:

  – ابتدا انگیزه و میل کافی برای نوشتن وجود ندارد؛ سطح انگیزه پایین است و کار سخت به نظر می‌رسد.

  – بعد فکر می‌کنید بهتر است کمی بیشتر برنامه‌ریزی کنید، مثلاً آدرس و تاریخ را مشخص می‌کنید تا کار را شروع کنید.

  – سپس با نیت خوب شروع می‌کنید اما وسط کار با موانعی روبه‌رو می‌شوید (مثلاً فکرها به هم می‌ریزند یا ایده ای ندارید).

  – در نهایت نوشته را به پایان می‌رسانید اما از نتیجه رضایت ندارید و ممکن است به فکر آغاز دوباره کار بیافتید.

این مثال ساده نشان می‌دهد چگونه:

  – انگیزه (خواستن) با برنامه‌ریزی و مهار احساسات کنارهم ، کار می‌کند.

  – مقاومت‌های درونی مانند اضطراب، کژرفتارهای تفکر یا حس ناکامی می‌تواند شما را از رسیدن به هدف بازدارد.

  – بازنگری و تصمیم دوباره ،درباره انجام کار هم می‌تواند چرخه را تکرار کند.

⭕ شش گام برای بهبود تعادل خواستن-توانستن

 

1.روشن کردن هدف و باورهای پایه: نیروی اصلی انجام کار چیست؟ آیا باور دارید که می‌توانید موفق شوید یا نه؟ باورهای مثبت درباره خودتان تقویت کنید.

 

2. تقسیم کار به گام‌های کوچک: کارهای بزرگ را به بخش‌های کوچکتر تقسیم کنید تا حس دست‌یابی به هر گام تقویت شود.

 

3. توجه به منابع و موانع: چه چیزی شما را پشتیبانی می‌کند و چه چیزی مانع است؟ اگر منابع کم است، جذب منابع اضافی یا بازنگری در زمان‌بندی کمک می‌کند.

 

4. تمرین مهارت‌های مدیریت هیجان و استرس: تکنیک‌های آرام‌سازی، تنفس، ذهن‌آگاهی و بازنگری عاطفی می‌تواند از استرس منفی : Distress به هنگام انجام کار جلوگیری کند.

 

5. بازبینی و بازنگری مداوم: پس از هر کار، به جای قضاوت منفی، درس بگیرید: چه چیز را درست انجام دادم؟ چه کار را باید بهبود بدهم؟

 

6. پذیرش واقعیت‌ها: گاهی نتیجه مطلوب نیست و این طبیعی است. یادگیری از شکست و ادامه دادن با برنامه‌ی جدید، کلید موفقیت است.

اختلالات شخصیت و هوش

اختلالات شخصیت و هوش
اختلالات شخصیت و هوش/ هوش و شخصیت

اختلالات شخصیت روی هوش سایه می اندازند

اختلالات شخصیت می‌توانند کارایی هوش یا نحوه استفاده از هوش فرد را تحت تاثیر قرار بدهند. وقتی اختلال شخصیت وجود دارد، الگوهای فکر، احساس و رفتار همیشگی فرد می‌تواند کارکرد هوش را تحت فشار بگذارد.

مثلاً:

  • هیجان شدید یا ناپایداری عاطفی می‌تواند توجه و حافظه کاری را مختل کند.
 
  • روابط دشوار با دیگران می‌تواند فرصت‌های یادگیری و تمرین مهارت‌های ذهنی را محدود کند.
 
  • ترس از شکست، اضطراب یا افسردگی می‌تواند انگیزه و انرژی لازم برای حل مسئله را کم کند.
 
  • دفاع‌های روانی یا دید منفی به دنیا ممکن است باعث شود فرد نتواند از هوشش به بهترین شکل استفاده کند.
 
  • تجربه‌های تکراری استرس یا آسیب‌های گذشته می‌تواند پردازش اطلاعات را پیچیده‌تر کند.

"هوش به تنهایی تعیین کننده نیست؛ بلکه چگونگی کنار آمدن با احساسات، استرس و الگوهای رفتاری فرد است که می‌تواند نشان دهد هوش چگونه به کار گرفته می‌شود."

تاثیر عوامل درونی و بیرنی بر هوش

عوامل داخلی و بیرونی که کار را دشوار می‌کنند

 
  • محدودیت‌های ذاتی: ممکن است فرد از نظر هوش، حافظه یا توجه محدودیت‌هایی داشته باشد یا دچار تردیدهای درونی شود که با امکانات واقعی او همخوانی ندارد.
 
  • هوش بالا، اما عمل نکردن: گاهی فردی با ذهنی فوق‌العاده پاسخ مناسب نمی‌دهد؛ مثل موتورِ زنگ‌زده‌ای که با تحریک درست ،روشن نمی‌شود.
 
  • فشارهای اجتماعی و خانوادگی: محیط خانواده یا جامعه می‌تواند مانع ادامه تحصیل یا تلاش‌های فرهنگی شود، و فرد را از به کار بردن توانایی‌هایش دور کند.
 
  • ترس از شکست یا ناامیدی از نتایج: این ترس‌ها می‌تواند انسان را به شکل بازداری یا فرار از موقعیت‌های مهم درآورند.
 
  • یادگیری منفی و شرطی شدن: اگر کودک یا نوجوان بارها با پیام‌هایی مثل “تو ریاضی بلد نیستی” یا “اگر تلاش کنی، به نتیجه نمی‌رسی” مواجه شود، ممکن است به طور ناخودآگاه به ناتوانایی اش باور پیدا کند و حتی از تلاش برای رشد بپرهیزد.

پیوند هوش و ناخودآگاه

هوش در روانشناسی
هوش در روانشناسی/تاثیر عوامل درونی و بیرونی بر هوش

هوش تنها به توانایی‌های آگاهانه محدود نمی‌شود و لایه‌های ناخودآگاه نیز در شکل‌گیری آن نقش دارند. نمادها و دفاع‌های روانی می‌توانند تصمیم‌ها و رفتار ما را تحت تأثیر قرار دهند و گاه منبع اضطراب یا خلاقیت شوند. بنابراین، برای درک هوش باید پیوند آن با ناخودآگاه را هم در نظر گرفت.

گاهی مشکلات به شکل شرطی شدن منفی در ذهن ظاهر می‌شوند: آدم به جای تلاش، با اضطراب و واکنش‌های منفی روبه‌رو می‌شود. در برخی موقعیت‌ها منبع اضطراب از فعالیت‌های ذهنی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با تجربه‌های عمیق‌تر مربوط می‌شود. در این مواقع صحبت از حوزه روان‌کاوی به میان می‌آید.

 

رویکرد روان‌کاوی به اضطراب و دفاع‌ها

بر اساس نظریه‌های کلاسیک روانکاوی، یکی از دلایل اصلی اضطراب می‌تواند به سرکوب امیال یا تمایلات درونی برگردد. وقتی ذهن با این امیال دست‌وپنجه نرم می‌کند و آن‌ها را در قالب نمادها یا دفاع‌های روانی می‌گذارد، ممکن است رفتارهای غیرمنطقی یا مشکلات خاصی در انجام کارها بروز کند.

این فرایند به صورت چهار محور تقسیم می‌شود تا روشن‌تر شود چطور از یک مشکل ساده به مجموعه‌ای از واکنش‌های پیچیده رسیده‌ایم:

1. انگیزه و هدف: آیا واقعاً هدف از انجام کار مشخص است یا تحت فشارهای بیرونی تغییر کرده؟

"در میزان هوش سه عامل دخیل اند : منبع داخلی (توانایی/باورهای فرد)، محیط بیرونی (محدودیت‌های خانوادگی یا اجتماعی)، و لایهٔ ناخودآگاه/نمادین که ممکن است در شکل دفاع‌ها ظاهر شوند"

2. رغبت و پذیرش واقعیت: آیا فرد به شیوه‌ای واقع‌بینانه به توانایی‌های خودش نگاه می‌کند یا دچار تردید و اغراق می‌شود؟

3. دفاع‌های روانی: چه واکنش‌هایی مثل پرهیز، خشم، سرزنش دیگران یا فرار از مسئولیت به کار می‌رود؟

4. معنای ناخودآگاه: آیا نمادها و پیام‌های ناخودآگاه در ذهن هستند که بر تصمیم‌ها و رفتارش اثر می‌گذارند؟

هماهنگی هوش و شخصیت

هوش جاده را روشن می‌کند و نقش شخصیت جهت دهی است. هوش مثل چراغی است که مسیر را نشان می‌دهد و پیچ و خم‌های مسیر را برایمان مشخص می‌کند. اما فقط روشن کردن جاده کافی نیست؛ باید تصمیم بگیریم کدام مسیر را برویم.

شخصیت است که تصمیم می‌گیرد به سمت آینده یا گذشته واقعی برویم یا به سمت خیال و توهم. به عبارتی، هوش مسیر را نشان می‌دهد، اما جهت‌گیری نهایی به عهده شخصیت است.

 

 

⭕ هماهنگی یا کشمکش بین هوش و شخصیت

گاهی هوش و شخصیت با هم کار می‌کنند و به خوبی مسیر را دنبال می‌کنند. گاهی شخصیت روی هوش سلطه پیدا می‌کند و هوش نمی‌تواند واقعیت را به درستی ببیند. در این حالت، شخصیت می‌تواند مانع از درک درست واقعیت شود.

  • نقش دو نیرو در زندگی روزانه: هوش و شخصیت هر دو نیرویی طبیعی و لازم هستند. آنها را همچون دو واحد از یک سلول بنیادی در نظر می‌گیریم که در کنار هم وظایف زندگی را انجام می‌دهند. اگر یکی زیادی یا خیلی کم نقشش را ایفا کند، عملکرد کل دچار اختلال می‌شود.
 
  • وقتی هوش بدون راهنما می‌شود: اگر شخصیت به طور کامل هدایت هوش را به دست بگیرد، هوش ممکن است از مسیر واقعیت منحرف شود و به صورت غیرمنطقی یا نامناسب عمل کند.
 
  • وقتی شخصیت بدون راهنمایی می‌ماند: اگر هوش بدون هدایت شخصیت بماند، به دنبال دلایل بیرونی برای تصمیم‌گیری می‌گردد و نمی‌تواند به درستی از واقعیت استفاده کند.

"هوش مسیر را روشن می‌کند، اما تصمیم‌گیری درباره اینکه با این مسیر چه کار کنیم، با شخصیت است. وضعیت سلامت روانی مطلوب زمانی است که هوش و شخصیت با هم هماهنگ باشند و هر دو در خدمت هدف‌ها و واقعیت‌های زندگی قرار گیرند. تعادل بین این دو نیرو برای داشتن رفتارهای سازگار و کارکرد مؤثر در زندگی لازم است."

نویسنده
زینب علی وحدتی

برای مطالعه بیشتر

  • کتاب روانشناسی و سنجش هوش / نوشته دکتر حمزه گنجی / فصل پنجم
  • en.wikipedia.org 
 

ماخذ: B2n.ir

چه قدر این مطلب براتون مفید بود؟

میانگین 0 / 5. افراد 0

روان شو وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *