از لوح سفید تا یادگیری تجربی: جان لاک و تأثیر او بر روان‌شناسی

جان لاک
3
(1)

جان لاک یک فیلسوف انگلیسی بود که می‌گفت ذهن بچه‌ها موقع تولد مثل لوح سفید است و هرچه یاد می‌گیرند از تجربه و محیط اطرافشون هست. او با این حرف نشون داد که ما با دانش و آگاهی فطری به دنیا نمی آیم و تربیت و آموزش نقش خیلی مهمی در رشد ما دارند.

نظریه جان لاک در روانشناسی
نظریه جان لاک در روانشناسی
  • در قرن ۱۸، مدارس روش‌های سنتی و ناکارآمدی داشتند؛ از کودکان انتظار می‌رفت زبان‌های دشوار را با فشار زیاد یاد بگیرند و ساعت‌ها بی‌تحرک بمانند. جان آموس کومنیوس هم از سختی‌ها و بی‌اثر بودن آموزش آن زمان گفته است. این شرایط نشان می‌داد که نظام آموزشی به تغییر و روش‌های نوگرایانه نیاز دارد.
 
  • در این میان جان لاک، تأثیر زیادی بر اندیشمندان عصر روشنگری داشت. او باور رایج به تفاوت‌های ذاتی میان انسان‌ها را رد کرد و نشان داد که شخصیت انسان‌ها بیشتر تحت تأثیر محیط و آموزش شکل می‌گیرد. لاک با این دیدگاه، راه را برای تحول در آموزش باز کرد و ثابت کرد که اگر آموزش به‌درستی انجام شود، می‌توان جامعه‌ای برابر و دموکراتیک ساخت
 
  • جان لاک حدود 390 سال پیش در روستایی در  انگلستان به دنیا آمد و پدرش، که حامی پارلمان در جنگ داخلی بود، اندیشه‌های دموکراتیک را در ذهن او کاشت.
 
  • لاک به مدرسه وست‌مینستر و بعد به دانشگاه آکسفورد رفت، ولی هر دو را پر از درس‌های خشک و بی‌فایده دید که در آن زمان رایج بودند. هرچند لاک آدمی خجالتی بود، ولی سر کلاس‌ها آن‌قدر خسته می‌شد که ترجیح می‌داد با هم‌کلاسی‌هایش صحبت کند تا گوش دادن به استاد.
 
  • لاک تصمیم گرفت پزشکی بخواند. او درباره علوم طبیعی چیزهایی یاد گرفت و با شیمیدان معروف رابرت بویل همکاری کرد، که تأثیر زیادی از روش علمی و تأکید آن بر شواهد تجربی بر لاک گذاشت.
 
  • در هلند، لاک نامه‌هایی برای دوستش، ادوارد کلارک نوشت و در آن‌ها برای تربیت پسر کلارک راهنمایی‌هایی داد. این نامه‌ها بعداً الهام‌بخش مهم‌ترین کتابش در زمینه آموزش شد: «تفکراتی درباره تعلیم و تربیت»

نظریه جان لاک در روانشناسی

جان لاک
جان لاک

نقطه آغاز نظریه جان لاک، رد این باور بود که انسان‌ها با اندیشه‌هایی فطری به دنیا می‌آیند. لاک معتقد بود که بچه‌ها با ذهنی خالی یا به‌قول خودش با «لوح سفید» به دنیا میان؛ یعنی اینه که ذهن کودک هنگام تولد خالی از هرگونه دانش یا ایدهٔ پیش‌ساخته است. برخلاف فیلسوف‌هایی مثل ژان ژاک روسو که می‌گفتن بعضی چیزها مثل باور به خدا یا اصول ریاضی از قبل در ذهن انسان هست، لاک می‌گفت این‌ها همه از تجربه به‌دست می آیند.

 

تجربه یعنی چیزهایی که از طریق حواس‌مون از محیط می‌گیریم یا چیزهایی که درباره‌شون فکر می‌کنیم. لاک باور داشت که محیط و آموزش، مخصوصاً در سال‌های اول کودکی، نقش خیلی مهمی تو شکل‌گیری ذهن و شخصیت دارن. چون ذهن کودک تو این سن خیلی انعطاف‌پذیره و می‌شه اون رو به هر شکلی درآورد.

 

بر اساس دیدگاه لاک، محیط نقش اساسی در شکل‌گیری ذهن انسان ایفا می‌کند، به‌ویژه در دوران ابتدایی کودکی که ذهن بیشترین انعطاف‌پذیری را دارد. او معتقد بود که در این سال‌ها می‌توان ذهن کودک را با آموزش مناسب شکل داد؛ و این تأثیر تا پایان عمر باقی می‌ماند.

جان لاک

هیچ دانش و فهمی با تولد به دنیا نمی‌آید

لاک توضیح می‌داد که تأثیر محیط از طریق چند مکانیسم اتفاق می‌افتد

1. تجربه

2. عادت

3. تقلید

4. پاداش و تنبیه

 

 نخست، از راه تجربه‌های تکرارشونده: مثلاً اگر کودکی در مکانی تجربه ناخوشایندی داشته باشد، در آینده هم با ورود به آن فضا احساس منفی خواهد داشت. 

دوم، عادت‌ها: با تکرار یک رفتار مانند مسواک زدن، آن عمل به رفتاری طبیعی و خودکار تبدیل می‌شود.

 سوم، تقلید: کودکان با دیدن رفتار دیگران، آن را تکرار می‌کنند. 

و چهارم، پاداش و تنبیه: رفتارهایی که با تشویق همراه باشند تقویت می‌شوند، و از رفتارهایی که با پیامد منفی همراه باشند، پرهیز خواهد شد.

 

لاک باور داشت که این عوامل در کنار هم عمل می‌کنند. برای نمونه، اگر کودکی رفتار خوبی مانند آویزان کردن لباس‌هایش را ابتدا از والدین تقلید کند، سپس آن را چندبار تکرار کند و در نهایت بابت آن تحسین شود، این رفتار به بخشی از شخصیت او تبدیل خواهد شد.

 

جالبه بدونیم که ایده‌های جان لاک، به‌خصوص تأکیدش بر تجربه، آموزش، پاداش و تنبیه، بعدها الهام‌بخش شکل‌گیری رویکرد رفتارگرایی در روان‌شناسی شد. رفتارگرایان هم مثل لاک معتقد بودند که شخصیت و رفتار افراد از طریق تجربه‌های محیطی و یادگیری شکل می‌گیره، نه از طریق ویژگی‌های ذاتی یا درونی.

نظریه جان لاک درباره تعلیم و تربیت

بیایید به دقت به مفهوم تربیت از دیدگاه جان لاک نگاه کنیم. فلسفه تربیتی لاک تعلیم و تربیت را به عنوان شکل‌گیری شخصیت کودک و یادگیری تحصیلی می‌دانست. او بیشتر از همه به رشد شخصیت و منش فرد اهمیت می‌داد. ابتدا به بررسی این موضوع می‌پردازیم.

 

⭕خویشتن‌داری:

لاک باور داشت هدف اصلی تعلیم و تربیت، آموزش خویشتن‌داری است. او می‌گفت که اساس تمامی فضایل و شایستگی‌ها در توانایی چشم‌پوشی از خواسته‌هایی است که عقل اجازه انجام آنها را نمی‌دهد. برای ایجاد خویشتن‌داری در کودکان، باید به سلامت جسمانی آنها توجه کنیم.

 

 اگر کودک جسم ضعیف و بیمار داشته باشد، نمی‌تواند به خوبی خواسته‌های خود را کنترل کند. به همین دلیل، لاک توصیه می‌کند که کودکان باید فعالیت‌های بدنی زیادی داشته باشند تا جسم آنها قوی شود و در تمام فصول سال در فضای باز بازی کنند تا توانایی مقابله با مشکلات محیطی را یاد بگیرند.

 

اگر می‌خواهیم کودکان منضبط شوند، باید از ابتدا با آنها جدی باشیم. بسیاری از والدین بیش از حد محبت می‌کنند و به هر خواسته‌ای که دارند پاسخ می‌دهند، زیرا فکر می‌کنند کودک هنوز کوچک است. اما این والدین نمی‌دانند که عادات اولیه تغییر دادن سخت است.

 

 کودکانی که یاد می‌گیرند با درخواست یا گریه به هر چیزی که می‌خواهند برسند، این عادت‌ها را فراموش نخواهند کرد. بنابراین، وقتی کودکان چیزی می‌خواهند که به آن نیاز ندارند، والدین نباید به خواسته‌هایشان پاسخ دهند. آنها باید یاد بگیرند که زمانی که چیزی را درخواست می‌کنند که از نظر والدین مناسب است، می‌توانند به خواسته خود برسند.

⭕پاداش و تنبیه:

نظریه جان لاک درباره تعلیم و تربیت
نظریه جان لاک درباره تعلیم و تربیت

لاک معتقد بود که پاداش و تنبیه باید با دقت و مهارت استفاده شوند. بهترین پاداش‌ها، تحسین و تعریف هستند، و بهترین تنبیه، عدم تأیید است. وقتی کودکی کاری را خوب انجام می‌دهد، باید از او تمجید کرد تا احساس غرور کند. وقتی کاری را بد انجام می‌دهد، باید با نگاهی سرد به او نشان داد که کارش پذیرفته نیست تا احساس شرمندگی کند. کودکان به تایید و عدم تایید از سوی والدین و کسانی که به آنها نزدیک هستند، حساس هستند. بنابراین، می‌توان از این واکنش‌ها برای تقویت رفتارهای منطقی و شرافتمندانه استفاده کرد.

 

لاک به‌طور خاص مخالف استفاده از تنبیه بدنی بود، زیرا معتقد بود این کار منجر به تداعی‌های منفی می‌شود و معمولاً بی‌نتیجه است. او همچنین مخالف استفاده از پول یا خوراکی به عنوان پاداش بود، چون این کار هدف اصلی تربیت، یعنی مهار کردن خواسته‌ها و پیروی از منطق، را تضعیف می‌کند.

جان لاک

بهترین پاداش‌ها، تحسین و تعریف هستند، و بهترین تنبیه، عدم تأیید است

شجاعت

در مورد شجاعت هم، لاک اون رو توانایی روبه‌رو شدن با ترس و ظلم می‌دونست. می‌گفت باید از همون اول بچه‌ها رو به این ویژگی مجهز کنیم. چون بچه‌ها ممکنه از چیزهایی بترسن—مثلاً اگه یه حیوان گازشون بگیره، از همه حیوانات بترسن. اما می‌شه با نزدیک کردن تدریجی اون‌ها به حیوان، ترسشون رو کم کرد. اول بذاریم از دور نگاه کنن، بعد کم‌کم نزدیک‌تر بشن و آخرش خودشون حیوان رو لمس کنن.

 

❗روش لاک برای کاهش ترس کودک، به‌ویژه درباره حیوانات، شباهت زیادی به حساسیت‌زدایی منظم  داره.درمان حساسیت‌زدایی منظم، که بعدها جوزف ولپی توسعه داده شد، دقیقاً بر همین اصل استواره:
کاهش تدریجی اضطراب از طریق قرار گرفتن گام‌به‌گام در معرض محرک ترس‌آور، در حالی که فرد در حالت آرامش باقی می‌مونه. توسعه داده شد، دقیقاً بر همین اصل استواره

 

  لاک همچنین پیشنهاد می‌کرد بچه‌ها رو کم‌کم به دردهای کوچک (مثل ورزش یا آب سرد) عادت بدیم. ولی این کار باید با ملایمت انجام بشه و در هر مرحله از شجاعتشون تعریف کنیم. اینطوری یاد می‌گیرن که شجاعت ارزشمنده و به جای فرار از سختی، دلشون می‌خواد شجاع به نظر برسن.

➿جان لاک می‌گفت فقط دستور دادن و تنبیه کودک وقتی از دستور پیروی نمی‌کنه، فایده‌ای نداره. چون بچه‌ها معمولاً قوانین زیاد رو به‌خوبی یاد نمی‌گیرن، پس نباید ازشون انتظار داشته باشیم همه‌چیز رو دقیق رعایت کنن. او پیشنهاد می‌داد به جای دستور دادن، دو کار انجام بدیم :

 

1. الگو بودن: بچه‌ها بیشتر با دیدن رفتار خوب دیگران یاد می‌گیرن تا با شنیدن دستور. پس اگه ما یا دیگران رفتار خوبی داشته باشیم، بچه‌ها از اون تقلید می‌کنن، مخصوصاً اگه اون‌ها رو به‌خاطر رفتار خوبشون تحسین کنیم.

 

2. تمرین دادن: مثلاً اگر می‌خواهیم بچه‌ای یاد بگیره موقع دیدن بزرگ‌ترها تعظیم کنه، بهتره این کار رو با تمرین واقعی یادش بدیم و هر بار که درست انجام داد، تحسینش کنیم.

لوح سفید در روانشناسی
لوح سفید در روانشناسی/ نقد نظریه لوح سفید جان لاک

لاک در ابتدا معتقد بود که ذهن کودک مثل یک «لوح سفید» یا «گل‌رس نرم» است؛ یعنی هر چیزی را که بزرگ‌ترها بخواهند، می‌توانند روی آن شکل بدهند یا بنویسند. به‌عبارت‌دیگر، کودک از خودش ویژگی خاصی ندارد و هر رفتاری را می‌توان با آموزش در او شکل داد.

 

اما بعدها در نظریاتش تغییر ایجاد شد. او پذیرفت که کودکان ویژگی‌های طبیعی و خاصی دارند که نمی‌توان نادیده‌شان گرفت یا به زور تغییرشان داد. مثلاً بچه‌ها ذاتاً:

 

  • بازی‌گوش هستند، چون بازی برایشان راهی برای شناخت دنیاست؛

  • شلوغ و پر سروصدا هستند، چون انرژی زیادی دارند و نمی‌توانند مدام ساکت و آرام باشند؛

  • کنجکاو هستند و دوست دارند همه‌چیز را کشف کنند و درباره‌اش سؤال بپرسند.

 

لاک می‌گفت تلاش برای سرکوب این ویژگی‌ها، مثل مجبور کردن یک پرنده به راه رفتن است. به‌جای آن، باید این ویژگی‌ها را در مسیر درست هدایت کرد. مثلاً از علاقه به بازی برای آموزش استفاده کرد، یا کنجکاوی کودک را راهی برای رشد فکری او دانست.

 

❗این تغییر دیدگاه لاک، یک تحول مهم بود، چون او عملاً پذیرفت که بچه‌ها فقط محصول محیط نیستند؛ بلکه طبیعت و ویژگی‌های درونی خودشان هم نقش مهمی در تربیت دارند.

نقد نظریه لوح سفید جان لاک

لوح سفید در روانشناسی

لوح سفید یعنی ذهن آدم وقتی به دنیا می آید، خالی هست و هیچ چیزی توش نیست؛ همه‌چی رو بعداً با تجربه و یادگیری یاد می‌گیره.

 

 

اینجا چند تا از مهم‌ترین انتقادها رو ساده و کوتاه برات آوردم:

1. عدم توجه به عوامل ژنتیکی و زیستی:  پژوهش‌های امروزی نشون می‌دن که ژن‌ها و وراثت نقش مهمی در شکل‌گیری شخصیت، هوش و حتی بعضی رفتارها دارن.

 

 

2. دانش فطری در نوزاد: روان‌شناسان کودک مثل پیاژه نشون دادن که بچه‌ها از همون اول یک‌سری توانایی‌های ذهنی مثل درک ساده از اشیا یا چهره‌ها رو دارن، نه اینکه صفر صفر باشن.

 

3. ساختارهای فطری ذهن: نظریه‌پردازانی مثل نوآم چامسکی معتقدن انسان با یک «ساختار زبانی درونی» به دنیا میاد که نشون می‌ده ذهن یه‌جور آمادگی ذاتی داره، نه اینکه فقط با تجربه پر بشه.

 

 

4. بی‌توجهی به تفاوت‌های فردی: لوح سفید نمی‌تونه توضیح بده چرا دو نفر که تجربه‌های تقریباً مشابهی دارن، کاملاً متفاوت رفتار می‌کنن.

📙برای مطالعه بیشتر

 

ماخذ: B2n.ir

چه قدر این مطلب براتون مفید بود؟

میانگین 3 / 5. افراد 1

روان شو وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *